جدول جو
جدول جو

معنی تأمل کنان - جستجوی لغت در جدول جو

تأمل کنان(تَ ءَمْ مُ کُ)
تأمل کننده. نگرنده بدقت و در بیت ذیل قید است:
بحسرت تأمل کنان شرمسار
چو درویش در پیش سرمایه دار.
(بوستان).
رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ)
نیک نگریستن، اندیشیدن: نسخت نامه و هر دو مشافهه بر این جمله بود و بسیار فایده از تأمل کردن این بجای آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). در این باب لختی تأمل کردند تا آخرین جمله گفتند که فرمانبرداریم بدان چه خواجه فرماید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 359). و هرچند که در ثمرات عفت تأمل بیش کردم رغبت من در اکتساب آن زیادت گشت. (کلیله و دمنه). دمنه... چون از چشم شیر غایب گشت، شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه). یک شب تأمل ایام گذشته می کردم... (گلستان).
تأمل در آئینۀ دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی.
(بوستان).
کاشکی صد چشم از این بیخواب تر بودی مرا
تا تأمل کردمی در منظر زیبای تو.
سعدی.
رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
تأمل کننده. نیک نگرنده. رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا